رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

گلچینی از معارف تشیع

گلچینی از معارف تشیع
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 45 رای
نویسنده:
مترجم:
محمد ثقفی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 45 رای
تنظیم: ویلیام چیتینگ
به کوشش: هادی خسروشاهی

برگرفته از مقدمه کتاب:
سید حسین نصر،استاد دانشگاه جرج واشنگتن:
کتاب حاضر سومین جلد از سری مجموعه سه گانه ای است که سال ها پیش با کمک و حمایت پروفسور کنث مورگان و پس از آن دانشگاه کالگیت پیشنهاد،طراحی و برنامه ریزی شد تا یک کار آکادمیک در این زمینه به عمل آید و هدف آن معرفی مذهب تشیع از منظر شیعه ، به جهان غرب بود.
جلد اول این سری با عنوان شیعه در اسلام به قلم علامه طباطبایی منتشر شد که اینجانب آن را به انگلیسی ترجمه کردم و سپس جلد دوم با عنوان قرآن در اسلام نیز چاپ شد،کتاب حاضر جلد سوم و آخرین بخش از این سری است.
پس از یک دوره ی بسیار طولانی مطالعه و بررسی کردن،علامه طباطبایی از میان حجم بسیار زیاد مجموعه احادیث و ادعیه،این کتاب را گلچین کرده است. و پروفسور ویلیام چیتیک که آنزمان در تهران اقامت داشت زحمت برگردان این اثر به انگلیسی را کشید.
این اثر مخصوصا در این زمان که انفجار آتش فشانی و امواج سهمگین سیاسی در ارتباط با نام اسلام در کل و بخصوص جهان تشیع بوجود آمده بسیار به جاست. با انتشار اطلاعاتی موثق از دستور های اسلام،شاید ناآگاهی هایی که شالوده های جامعه بشری و «روابط» آنها را نابود کرده،از بین ببرد و «امکان گفتگوی بین ادیان» را فراهم سازد.
در پایان پانزدهمین قرنی که از ظهور اسلام می گذرد،شاید این کتاب بتواند در فهم بهتر یکی از منابع بنیادین وحی و دانش نه تنها شیعه بلکه اسلام را هم کمک کند.
سید حسین نصر
کمبریج ،منچستر.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/05/07
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گلچینی از معارف تشیع

تعداد دیدگاه‌ها:
5
اواسط دهه 70 خورشیدی، موزه هنر های معاصر در همان آن مجموعه دارای طرح جالب مُلهِم از بادگیرِ ارایه شده توسط یکی از دیبا ها، نمایش فیلم بود، جلسه سخنرانی بود،رضا داوری اردکانی می آمد ،... در یکی از روزها یک محقق فرانسوی آمده بود به سخنرانی،فارسی سخن می گفت با لهجه ی که خاص فرنگی هاست و البته...،میان بحث از ادامه ایستاد و گفت: می بخشید من فارسی را از چوپانان ایل بختیاری در کوه های زاگرس یاد گرفتم اگر اصطلاحات شهری مثل پارتی بازی و... را زیاد به جا استفاده نمی کنم مرا ببخشید.
امین بزرگیان عزیز در صفحه پلاس خود مطلبی دو خطی را درج کرده است که: خاورمیانه شناس نیست،عربی نیز نمی داند،تا کنون به مصر هم یکبار سفر نکرده است اما در مورد وقایع مصر اظهار نظر می کند اما یک چیز می ماند که هیچ یک از ابراز نظراتش را نمی توان جدی گرفت!
و نکته ای که هموند گرامی بانو گیلدخت ارجمند با آن نظر خود را آغاز کرده اند: نکات جالبی در باره مترجم انگلیسی کتاب دکتر ویلیام چیتیک وجود داره که خوندنش خالی از لطف نیست: ایشون به گفته خودش علاقه وافری به مطالعه عرفان و فلسفه اسلامی داشته . پس از تحصیلاتش در آمریکا ، مدتی در ژاپن در دانشگاه بین المللی مسیحیت در توکیو ، مطالعاتش رو ادامه می ده . پس از اون به دانشگاه بیروت برای مطالعه تاریخ می ره اما از اون جایی که همواره رویای شخصی اش ، علاقه و گرایش به عرفان و فلسفه اسلامی بوده سرانجام به ایران سفر می کنه : « این یک تصمیم شخصی بود و بعدا فهمیدم که تصمیم من درست بوده است و از این راه مسیر خود را هم پیدا کرده ام
فرنگی ها کلا اخلاق خوبی دارند که یا در موردی که تخصص ندارند با یک جمله من در این زمینه تخصص ندارم گفت و گو را تمام می کنند یا اگر می خواهند در موردی حرفی بزنند اَبزار اِبراز نظر را فراهم می کنند.سفر می کنند،زبان آن حیطه را می آموزند،مصاحبه می کنند،رنج می کشند برای دانایی. در این خصوص کاری در دست داشته و دارم،در زمینه کاری خود، با یکی از دست اندر کاران بخش ترافیکِ دانشگاه DELFT هلند چند خطی مکاتبه ای شد.پاسخش جالب بود که فلانی اگر پاسخی می خواهی که بتوانی به آن استناد کنی و روی آن حساب کنی با فلانی صحبت کن تخصص و مطالعاتِ من بزرگراه نیست.
شبکه A.N.N را بیشتر از شبکه های دیگر عربی نگاه می کردم،سال های 79-80 بود.بحثی داشت و میز گردی با حضور روشنفکران عرب و تُرک در خصوص عِلمانیت،همان سکولاریزم به زبان های فرنگی یا آن که داریوش آشوری بزرگ در کتاب فرهنگ سیاسی اش گیتی باوری می خواند.ماحصل آن که سکولاریزم عِلمانیت است،علمی شدن یعنی این که اگر اسباب فراهم نکرده ای بگو نظر من این است،شیخ شدن و فتوا دادن را بگذارید برای بعدی که انشاالله- به سبک ورودی از زبان عربی مهاجران به زبان فرانسه بگیرید تا روحیات مذهبی نگارنده- PHD را دریافت کردید.
یاد شادروان جناب علامه نیز بخیر،امید داریوش شایگان عزیز - و بزرگان دیگر فرهنگ این خاک- سال های دراز زنده باشند.از مسعود عزیز بسیار بسیار سپاس گزارم که فرصتی فراهم می آورد برای خواندن و مرور خوانده ها.زنده باشد و پیروز
در پایان توصیه اکید می کنم این مصاحبه ی خواندنی جناب حمید رضا صداقت جم با شایگان ، درباره ی علامه را نیز بخوانید!
متن لینک
نقل قولی از این مصاحبه:
به یاد دارم روزى در شمال، در همان سفرى که به اتفاق به ویلاى ما رفته بودیم، مشغول خواندن «شرح مقدمه داود قیصرى» اثر سیدجلال الدین آشتیانى بودم. به ایشان گفتم این کتاب چگونه است؟
فرمودند بسیار کتاب خوبى است ولى عرفان (موضوع کتاب) دانستن نیست، دید است و مکاشفه.
اگر بشود یک عنوانى پیدا کرد و خصایص ایشان را تبیین و تعریف کرد باید گفت عارف مسلک بود و شاید در ردیف رجال غیب.
....
علامه طباطبایى ضمن اینکه خودش یک علامه بود و به معارف اسلامى احاطه کامل داشت خیلى هم طلبه بود و اگر چیزى را نمى دانست سئوال مى کرد و این نوع رفتار بین علما مرسوم نیست. چند روزى با هم به شمال رفته بودیم. من کتابى به نام «انسان در جست وجوى روحش» اثر یونگ را مى خواندم. از من پرسید این کتاب چیست و برایش توضیح دادم که یونگ روان شناس است، شاگرد فروید بوده و بعد مکتب خودش را تاسیس کرده است. من نمى توانستم خلاصه کتاب را برایش بازگو کنم. یاد جمله اى در کتاب افتادم، جمله کذایى از این قرار بود:
«بعد از آنکه غرب در قرون وسطى
به روح کلى و جهان شمول اعتقاد داشت، در قرن بیستم موفق شد که یک روان شناسى بى روح را بنیان کند.»

ایشان خیلى خوشش آمد و اصل موضوع را به فراست دریافت و افزود این کتاب را ترجمه کنید. آدمى بود که دوست داشت یاد بگیرد ....این بود که علامه ذهنش به افق عوالم دیگر بسیار باز بود و بیمى از برخورد با آنها نداشت و من این حالت را در هیچ یک از علما ندیدم. خیلى افتاده و متواضع و بسیار خویشتندار بود و بدون شک اهل درون هم بود.
...............
با اینکه دوست دارم سه چهار صفحه درباره ی این عزیز زیر این کتاب بنویسم ! ولی سخن را کوتاه می کنم ....
و یه عکسی رو میذارم اینجا،نمی دونم چرا ! ؟
این عکس انگار منو سوراخ میکنه . . . عجبب پُر جذبه است ! در سال های جوانی مرحوم علامه گرفته شده است،و روی جلد مجلدات آثار ایشان که بوستان کتاب منتشر کرده،از جمله همین کتاب حاضر ، گذاشته شده ....
خودتان ببینید و قضاوت کنید:x
متن لینک
یک غزل و (یک مسمط) بسیار زیبا هم از علامه موجود است که حقیقتا در مورد خودش صادق است!
مهر خوبان
شرمنده از طولانی شدن...
خدایش بیامرزاد و در اعلی علیین جای دهاد و یادش گرامی باد ؛ که مایه ی فخر روحانیت و تشیع بود :x
[quote='shamlo']می گویند علامۀ طباطبائی هر وقت که اوپانیشادها را می خواند زار زار گریه می کرد و این نشان از توجه او به معنویت و عدم تعصب است. به سبب اعتدال و دانش سرشار این نویسنده برای او احترام قائلم.[/quote]
پس از سلام
حقیقتا این مرد در عالم روحانیت عجیب ممتاز بود از منظر عدم تعصب و معنویت درونی...
چون شاملوی عزیز اشاره ای کردند،بنده نیز چند نقل قول میکنم،از یکی از شاگردان و علاقمندان به علامه که خود اکنون در اعلی درجه تفکر و روشنفکری معاصر ایران قرار دارد،و خیلی هم مشهور است ، یعنی داریوش شایگان...که او نیز بصورت عجیبی ذهن پاک و بی تعصبی دارد...
«من عاشق تائوئیزم هستم و جوانگ تزو را خیلی دوست دارم.
ما دوره‌ای را در خدمت علامه طباطبایی می‌گذراندیم و ایشان خیلی علاقه داشتند که با کتب این‌ها آشنا شوند، ولی چون ترجمه نشده بود، من و دکتر نصر برای ایشان ترجمه می‌کردیم. ایشان هم عین یک استادِ شانکارا تفسیر می‌کردند ! و ما حیرت می‌کردیم. مثلاً جمله‌ای پارادوکسیکال در یکی از اوپانیشادها بود:
«آن کسی که می‌فهمد نمی‌فهمد و آن کسی که نمی‌فهمد می‌فهمد».
ایشان چنان این جمله را تفسیر می‌کردند که حیرت می‌کردم. بعدها من و دکتر نصر کتاب کوتاهی را از لائوتسه، به نام دائودجینگ، که کتاب خیلی کوتاهی است و تمامش پارادوکس است، از متن انگلیسی به فارسی ترجمه کردیم.
علامه این را که خواندند گفتند: « این مهم‌ترین رساله‌ای است که من در عمرم خوانده‌ام »
و نقل قول شگفت انگیزتری در کتاب زیر آسمان های جهان از شایگان آمده است،که آدمی را مبهوت می کند !
«تجربه شگفت انگیز که با او داشتم در خانه ای در شمیران که دوستان دیگر بنا به عللی نتوانستند حضور یابند .
ما تنها بودیم شب فرا می رسید و از گردسوزهای که بالای طاقچه گذاشته بودند ،
نور صافی می تراوید مثل همیشه روی زمین بر مخده نشسته بودیم. من از استاد درباره وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح صحنه نمایش ملکاتی است که درخود انباشته و و پس از مرگ آنها را در برزخ متمثل می کند. سئوال کردم و ناگهان استاد که معمولا بسیار فکور و خاموش بود. از هم شکفت، از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد.
دقیقا بخاطر ندارم از چی می گفت، اما آن فوران حال های دمادم را که در من می دمید به یاد دارم احساس می کردم که عروج می کنم. گویی از نردبان هستی بالا می رفتیم و فضاهای هر دم لطیف تری را باز می گشودیم. چیزها از ما دور می شدند. هوای رقیق اوج ها را و حالی را که تا آن زمان از آن بی خبر بودم حس می کردم.
سخنان استاد با حس سبکی و بی وزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم . هنگامی که به حال عادی باز آمدم ساعت ها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد.
ارتعاش های عجیبی مرا تسخیر کرده بود و مجذوب در خلسه ای صلحی وصف نا پذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و چشمانش را به زیر انداخت دریافتم که باید تنها بگذارم . نه تنها به سئوالم پاسخ گفته بود بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد اما یقین دارم او اهل باطن و کرامات بود،در برابر مخاطبان ناآشنا دَم فرو می بست،و با آنکه در محافل رسمی روحانیت،فیلسوفی قدر اول بود که لقب علامه داشت،نسبت به روحانیون متحجر بی اعتماد بود.»
شایگان هماره از این تجربه به عنوان یکی از لذت بخش ترین و شگفت انگیزترین تجربه های زندگیش یاد می کند:x
می گویند علامۀ طباطبائی هر وقت که اوپانیشادها را می خواند زار زار گریه می کرد و این نشان از توجه او به معنویت و عدم تعصب دارد. به سبب اعتدال و دانش سرشار این نویسنده برایش احترام قائلم.

نکات جالبی در باره مترجم انگلیسی کتاب دکتر ویلیام چیتیک وجود داره که خوندنش خالی از لطف نیست: ایشون به گفته خودش علاقه وافری به مطالعه عرفان و فلسفه اسلامی داشته . پس از تحصیلاتش در آمریکا ، مدتی در ژاپن در دانشگاه بین المللی مسیحیت در توکیو ، مطالعاتش رو ادامه می ده . پس از اون به دانشگاه بیروت برای مطالعه تاریخ می ره اما از اون جایی که همواره رویای شخصی اش ، علاقه و گرایش به عرفان و فلسفه اسلامی بوده سرانجام به ایران سفر می کنه : « این یک تصمیم شخصی بود و بعدا فهمیدم که تصمیم من درست بوده است و از این راه مسیر خود را هم پیدا کرده ام »
پیامد این علاقه زیبا ، ترجمه کتاب های بسیاری از جمله کتاب های مرحوم علامه طباطبایی به انگلیسی بوده.
کتاب حاضر در سه بخش یگانگی خدا ، حکومت و زمامداری و زندگی معنوی تدوین شده .
پ. ن : از جمله افرادی که در غرب مجذوب ارزش های اسلام شدن و عمرشونو در این راه گذاشتن باید از شرق شناس فقید آلمانی « آن ماری شیمل » ذکر کرد . جالبه که بر روی سنگ قبر آن ماری شیمل با خط زیبای نستعلیق این کلمه نورانی از امیر المؤمنین نقش بسته که:
النّاسُ نیامٌ فَاذا ماتُوا انتبَهُوا (مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد.)
با سپاس از آپلود کننده محترم
گلچینی از معارف تشیع
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک